fa
jalali
1383
4
1
gregorian
2004
7
1
13
50
online
1
fulltext
fa
تغییرات پارامترهای وابسته به متابولیسم آهن سرم متعاقب تزریق ایندیوم در رات
Changes in Parameters Related to Serum Iron Metabolism in Indium Treated Rats
چکیده
مقدمه: عنصر ایندیوم سالهاست که در علم پزشکی در تصویر برداری (Radio imaging)و شیمی درمانی جهت تشخیص و درمان سرطانها مورد استفاده قرار میگیرد. عقیده بر آن استکه ایندیوم ممکن است با متابولیسم آهن تداخل نماید و به بروز اختلالات مختلف از یک طرف و کاهشرشد سلول در بافت سرطانی از طرف دیگر منجر شود.
هدف: هدف از مطالعه حاضر بررسی تداخل ایندیوم در تغییراتغلظت پلاسمائی و پارامترهای مربوط به متابولیسم آهن میباشد.
مواد و روش ها: در هرآزمایش پنج راتانتخاب وپسازتزریق داخلصفاقی کلریدایندیوم بهمیزان mg / kg1/2 وزن بدن روزانه بمدت 10 روز وmg/kg 35/0 وزنبدن روزانه به مدت 30 و 60 روز نمونه گیری انجام شد و پارامترهای مربوط به متابولیسم آهن از قبیل (آهنسرم) توسط اسپکتروفتومتر تعیین شد. ترانسفرین سرم نیز توسط تکنیک کروماتوگرافی ایمونوآفینیتیجدا گردید.
نتایج: تزریق روزانهایندیوم بصورت کلرید ایندیوم به مقدار mg/kg1/2 وزن بدن رات به مدت 10 روز باعث کاهش مقادیر سرمیآهن ، TIBC، هموگلوبین و هماتوکریت به میزان تقریبی 58 ، 46 ، 50 و 48 درصد به ترتیب نسبت به گروه کنترل گردید. با استفاده از این نتایج پیشنهاد گردید که میزان اشباعترانسفرین حدود 18 درصد کاهش مییابد. تزریق بلند مدت ایندیوم به میزانmg /kg 35/0 وزن بدن بهمدت 30 روز موجب کاهش فاکتورهای فوق به میزان حدود 35، 31، 32 و 28 درصد شد در حالیکه تزریق دراز مدت آن به مدت 60 روز باعث کاهش پارامترهای فوق در حدود 46، 40، 40 و 36 درصد می گردد.
نتیجه گیری: ایندیوم قادر است در متابولیسمآهن تداخل نموده و موجب بروز اختلالات متابولیسمی در راههای بیوشیمیائی مربوط به متابولیسم آهن گردد.البته برای پی بردن به مکانیسم دقیق اثر ایندیوم بر مسیرهای بیوشیمیائی آهن درون سلولها، نیاز به تحقیقاتوسیعتری خصوصا" در سطح پلاسما و داخل سلول میباشد.
Abstract
Introduction: Indium is used as an element for radio imaging in diagnosis of cancers and also as a chemotherapeutic agent in the treatment of cancers. It is believed that indium may interfere with iron metabolism and reduce cell growth in cancer tissues.
Objective: Objective of present study was to examine Indium interaction in plasma concentration changes and parameters related to the iron metabolism.
Materials and Methods: Indium as Indium-Chloride was injected (I.P) daily to male rats (2.1 mg/kg for 10 days and 0.35 mg/kg for 30 and 60 days). Animals were anaesthetized and sera were collected at indicated time. Serum iron parameters were determined spectrophotometrically. Transferrin was isolated using immunoaffinity chromatography technique.
Results: Daily administration of Indium (2.1 mg / kg) as Indium Chloride for 10 days reduced serum levels of iron, Total Iron Binding Capacity (TIBC), Hemoglobin and Hematocrit by 58, 46, 50 and 48 percent respectively. It was suggested that transferrin saturation be reduced by 20 percent. Significant reductions in the aboved parameters were also seen where Indium (0.35 mg / kg) was injected daily for 30 and 60 days.
Conclusion: Results obtained from present study indicated that Indium might be able to interfere with iron metabolism. More investigation is needed to elucidate the exact mechanism by which Indium undertakes its role in the cells with intracellular Iron biochemical pathways.
Indium, Iron, Transferrin
آهن, ایندیوم, ترانسفرین
1
7
http://journal.gums.ac.ir/browse.php?a_code=A-10-36-500&slc_lang=fa&sid=1
2014/07/8
1393/4/17
2014/07/8
1393/4/17
SMA
Ghaffari
سید محمدعلی
غفاری
Yes
دانشگاه علوم پزشکی اهواز
SAA
Moshtaghie
سید علی اصغر
مشتاقی
No
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
fa
مقایسه دوروش ارزشیابی بالینیOSCE و سنتی برمیزان رضایت دانشجویان پرستاری
Comparison Between Two Methods: Objective Structured Clinical Evaluation (OSCE) and Traditional on Nursing Students’ Satisfaction
چکیده
مقدمه: ارزشیابی آخرین حلقه از فعالیتهای آموزشی و تکمیل کننده فعالیتهای معلمان است، و ارزیابی مهارتهای بالینـی از مهمترین مواردارزشیابی دانشجویان پرستاری به شماررفته واصلاح آن رابطه مستقیم با ارتقا کیفیت اموزشی این نظام دارد.
هدف: مقایسهی دوروش ارزشیابی بالینی ساختاری عینی(Objective Structured Clinical Evaluation) و سنّتی برمیزان رضایت دانشجویان پرستاری بود.
مواد وروش ها: دریک مطالعه مداخله ای کلیه دانشجویان پرستاری دانشکده پرستاری و مامایی رشت، درمرکزآموزشی درمانی کودکان رشت، به طور تصادفی به دو گروه 30نفری تقسیم شدند.ارزشیابی بالینی در گروه اول به روش سنتی و درگروه دوم به روش OSCE صورت گرفت. سپس رضایت هردوگروه مورد سنجش قرارگرفت.ابزارگردآوری اطلاعات شامل چک لیستهای مشاهده جهت ارزشیابی در9ایستگاه ،فرم ارزشیابی متداول دانشکده ونیز فرم رضایت سنجی در 6 حیطه بود.
نتایج: در حیطه های منصفانه بودن روش ارزشیابی بالینی, مشابه بودن سوالات طرح شده در ارزشیابی با موارد بالینی موجود در بخش, منا سب بودن آزمونهای تئوری و بالینی برای ارزشیابی نهایی, مناسب بودن زمان ارزشیابی عملی, امکان برگزاری ارزشیابی بالینی به روشهای فوق در دانشکده های پرستاری بالاترین میزان رضایت دانشجویان ازنحوه ارزشیابی درحیطه های مختلف به گروه OSCE اختصاص داشت (p<0005) اما در حیطه مناسب بودن زمان لازم جهت برگزاری ارزشیابی نظری آزمون آماری تفاوت معنی داری را بین دو گروه نشان نداد.به طور کلی، بالاترین میزان رضایت دانشجویان از نحوه ارزشیابی به گروه OSCEاختصاص داشت(P<0005)
نتیجهگیری:روش OSCE بیشازروشهای ارزشیابیبالینیمتداولمیتواند ارزشیابی مهارتهای بالینی دانشجویان را مشخص سازد و سببایجاد رضایت بیشتری در آنان گردد.
Abstract
Introduction: Evaluation is the last stage of educational activities, and clinical practice is an important part of nursing education and the evaluation of nursing clinical practice is essential in overall evaluation.
Objective: This study was carried out to compare two methods of clinical evaluation (OSCE and traditional) on nursing students’ satisfaction.
Materials and Methods: In this descriptive comparative study, all the nursing students of Rasht nursing faculty who were trained in pediatric wards were randomly divided into two groups, one group evaluated by OSCE, and other group by traditional method. Then, in order to determine the effect of evaluation methods, students’ satisfaction was checked through a satisfaction form. Data were gathered by checklists for nine stations, satisfactory rating scale on 6 domains and traditional evaluation form.
Results: The highest rate of students’ satisfaction in all domains belonged to OSCE group (P<0005).
Conclusion: OSCE can evaluate nursing students’ clinical skills more than the other methods and can trigger more satisfaction among them.
Educational Measurement, Personal Satisfaction, Student- Nursing
دانشجویان پرستاری, رضایت شخصی, سنجش آموزشی
8
13
http://journal.gums.ac.ir/browse.php?a_code=A-10-36-501&slc_lang=fa&sid=1
2014/07/82014/07/8
1393/4/17
2014/07/82014/07/8
1393/4/17
MM
Chehrzad
مینو میترا
چهرزاد
Yes
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
SZ
Shafiei pour
سیده زهرا
شفیع پور
No
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
M
Mirzaei
مهشید
میرزایی
No
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
E
Kazemnejad
احسان
کاظم نژاد
No
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
fa
بررسی آگاهی و نگرش پرسنل بهداشت خانواده مراکز بهداشتی درمانی شهری شرق گیلان در مورد آی یو دی ، نورپلانت و آمپولهای تزریقی پیشگیری از بارداری در سال 81-80
Investigation of Knowledge and Attitude of Family Health Workers about IUD, Norplant and DMPA in Health Care Centers in East of Guilan Between 2001- 2002
چکیده
مقدمه: در ایران خدمات بهداشتی عمدتاً از طریق شبکههای بهداشتی در مناطق مختلف صورت میگیرد و در این شبکهها ، مراکز بهداشتی درمانی شهری و کارکنان آنها با ارائه خدمات تنظیم خانواده به زنان نقش عمده ای را در پیشبرد این برنامهها ایفا مینمایند. لذا، جهت ارائه خدمات با کیفیت بالا و با روش های متنوع نیاز به ارزشیابی دائمی است .
هدف : هدف از این تحقیق، تعیین آگاهی و نگرش پرسنل بهداشت خانواده مراکز بهداشتی درمانی شهری شرق گیلان در مورد آییودی ، نورپلانت و آمپولهای تزریقی پیشگیری از بارداری بود.
مواد و روشها: این پژوهش یک مطالعه توصیفی بوده، که در سال 1381-1380 انجام شده است. حجم نمونه (63 نفر) منطبق بر جامعه تحقیق است. روش نمونهگیری آسان ( Convenience) بوده و اطلاعات با استفاده از پرسشنامه طی مدت یک ماه جمع آوری گردیده و سپس به کمک آزمون آماری آنالیز واریانس
(ANOVA) مورد آنالیز قرار گرفت.
نتایج: نتایج نشان داد که اکثر واحدها(6/55%) در مورد آییودی و بیشترین آنها (4/79%) در مورد آمپولهای (DMPA)، آگاهی خوب و اکثر آنها(7/ 58%) در مورد نورپلانت آگاهی متوسط داشتند. در مورد نگرش واحدها نسبت به آییو دی، آمپول های تزریقی و نورپلانت نتایج نشان داد که به ترتیب اکثر واحدهای مورد پژوهش (8/96%)، (2/76%) و (1/84%) نگرش مثبت دارند. همچنین آگاهی فقط با متغیر «میزان دسترسی به منابع علمی جدید» (005/0P< ) و نگرش با متغیر «منبع اطلاع رسانی» ( 05/0 p<) رابطه معنیدار آماری داشته است.
نتیجهگیری: با توجه به یافتههای فوق و سطح آگاهی متوسط یا ضعیف اکثر پرسنل نسبت به نورپلانت و نیز رابطه معنیدار آماری بین آگاهی واحدها و میزان دسترسی به منابع علمی جدید و ارتباط نگرش با منبع اطلاع رسانی ، ارزیابی مستمر و ارائه دستورالعمل های مدون و منابع علمی جدید و نیز برگزاری کلاسهای آموزشی و دورههای بازآموزی مداوم برای پرسنل بهداشت خانواده ضروری مینماید.
Abstract
Introduction: In Iran, the health care is mainly carried out by health networks in the different areas and in these health networks, the urban health care centers and health workers with providing family planning services for women have the main role in the development of family planning programs. Therefore, for providing high quality and varied services, frequent assessment is necessary.
Objective: The purpose of this study is to determine knowledge and attitude of family health workers about IUD, Norplant and DMPA in health care centers in east of Guilan between 2001-2002.
Materials and Methods: This study is a descriptive research that was performed in 2001-2002. The number of research samples were 63. Research samples were according to study population. The method of sampling was convenience. Data were collected by means of a questionnaire during one month. Then, for statistical analysis an anova test was used.
Results: The majority of subjects (55/6%) had high knowledge about IUD and most of them (79.4%) were well- informed of DMPA and 58/7% of family health workers in this study had average (moderate) knowledge toward Norplant. According to the findings of this survey, the majority of subjects (96/8%), (72/6%) and (84/1%) respectively had positive attitudes about IUD, DMPA and Norplant.
Also, knowledge was only related to accessibility of new scientific resources (references) (p<0/005) and attitude was only related to information sources (p<0/05).
Conclusion: With regard to the research findings and low or moderate knowledge of the magority of family health workers about Norplant and considering the statistical relationship between knowledge and accessibility of new scientific data and relationship between attitude and information sources, frequent evaluation and provision of formulated instructions and modern scientific resources and training classes or continuing refreshment course for family health workers are necessary.
Contraceptive, Contraceptive Devices, Family Health, Health Personnel, Knowledge, Attitude, Practice
بهداشت خانواده, پیشگیری از آبستنی, دانش, نگرش, عملکرد, کارکنان بهداشتی, وسایل پیشگیری از آبستنی
14
21
http://journal.gums.ac.ir/browse.php?a_code=A-10-36-502&slc_lang=fa&sid=1
2014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
2014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
F
Jafar zadeh
فاطمه
جعفرزاده
Yes
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
F
Najafi
فاطمه
نجفی
No
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
fa
بررسی شیوع میگرن در دانش آموزان دبیرستانی شهر رشت
Survey on Prevalence of Migraine in Highschool Students of Rasht- City
چکیده
مقدمه: میگرن یک بیماری شایع است که شروعش در بسیاری از موارد در نوجوانی است. گزارشهای مربوط به شیوع میگرن در نوجوانان متفاوت بوده و بین 6 تا 12 درصد میباشد.
هدف: هدف این مطالعه توصیفی- تحلیلی، که در بهار 1381 انجام شده ،تعیین شیوع میگرن در دانش آموزان دبیرستانی رشت و تعیین فراوانی نسبی میگرن به تفکیک جنس و وجود اورا بود.
مواد وروش ها: نمونه مورد مطالعه 1965 دانشآموز دبیرستانی 14 تا 18 ساله و ابزار تحقیق، پرسشنامه تشخیصی میگرن بود. این پرسشنامه که توسط دانشگاه کالیفرنیا، واحد سن دیگو و براساس معیارهای انجمن بین المللی سردرد وضع شده، بین نمونهها توزیع و پاسخهای داده شده به پرسشنامه با استفاده از آزمون X2 و توسط نرم افزار SPSS.10 تجزیه و تحلیل گردید.
نتایج: شیوع میگرن در گروه موردمطالعه 85/8% (1/10 تا 6/7، CI95/0) ، شیوع میگرن با اورا 88/1% (5/2 تا 3/1، CI95/0) و میگرن بدون اورا (1/8 تا 8/5، CI95/0) بود. میگرن بدون اورا 7/3 برابر شایعتر از میگرن با اورا (P<0.0001) و شیوع میگرن در دختران 9/1 برابر شایعتر از پسران بودP<0.001)).
نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشانگر شیوع نسبتا“ بالای میگرن در دانش آموزان دبیرستانی و لزوم شناسائی و درمان مناسب دانش آموزان مبتلا به میگرن است.
Abstract
Introduction: Migraine is a common disease which frequently begins in adolescence. According to previous studies, migraine prevalence in adolescence ranges from 6% to 12%.
Objective: This descriptive – analytic study was carried out to determine the prevalence of migraine in highschool students of Rasht in the spring of 2002.
Materials and Methods: To carry out the study, a sample of 1965 high- school students within age group of 14-18y/old was selected and the UCSD migraine questionnaire was used as the instrument of the study. The questionnairres were distributed among the samples and the answers to them were analyzed according to the objectives of the study.
Results: Overall prevalence rate for migraine was 8.85% (95% CI, 6.7to10.1). The prevalence of migraine with Aura was 1.88% (95% CI, 1.3to 2.5) and that of migraine without Aura was 6.97%(95% CI 5.8 to 8.1). The prevalence of migraine without Aura was 3.7 times more than that of migraine with Aura (P<0.001). Among migranous students, the female to male ratio was 1.9:1(P<0.001).
Conclusion: We found that migraine is relatively common in highschool students and some measures to identify migrainous students and to treat them properly should be undertaken.
Epidemiology, Migraine, Students
دانشجویان, میگرن , همهگیری شناسی
22
26
http://journal.gums.ac.ir/browse.php?a_code=A-10-36-503&slc_lang=fa&sid=1
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
AR
Ghayeghran
امیررضا
قایقران
Yes
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
SH
Fathe Sami
شاهرخ
فتح سامی
No
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
fa
تاثیر شست و شو با آب و صابون بر عوارض حاد پوستی در طول درمان رادیوتراپی در بیماران مبتلا به سرطان پستان
Effect of Washing the Irradiated Skin with Water and Soap During Radiation Therapy in Breast Cancer Patients in Imam Hospital (2002)
چکیده
مقدمه: یکی از عواملی که تصور می شود بر روی عوارض پوستی ناشی از رادیوتراپی مؤثر باشد، شست و شوی پوست است.هنوز در اکثر مراکز به بیماران توصیه میشود که از شست و شوی پوست ناحیه رادیوتراپی شده خودداری کنند. همچنین در مورد اثر شستو شو بر روی پوست وتاثیر استفاده از صابون مطالعات کارآزمایی بالینی تصادفی کمی انجام شده است.
هدف: هدف از این مطالعه بررسی میزان تاثیر شست و شو با آب و صابون بر عوارض حاد پوستی ناشی از رادیوتراپی در بیماران مبتلا به سرطان پستان بوده است.
مواد و روشها: مطالعه به صورت یک کارآزمایی بالینی شاهددار انجام گردید. 108 بیمار مبتلا به سرطان پستان که تحت درمان رادیوتراپی با دستگاه کبالت بوده و بالای 40 گری اشعه دریافت میکردند، به صورت تصادفی به دو گروه شست و شو و عدم شست و شو تقسیم شدند. 54 بیمار در گروه شست و شو و 54 بیمار در گروه عدم شست و شو وجود داشتند. گروه عدم شست و شو اجازه شست و شوی محل رادیو تراپی را نداشته و گروه شست و شو مجاز بودند بدون محدودیت در دفعات شست و شو و با استفاده از صابون مخصوص شست و شوی کودکان، محل رادیو تراپی شده را شست و شو دهند. عوارض پوستی و علائم خارش، سوزش و درد هر هفته تا انتهای درمان وسپس یک ماه پس از درمان ثبت شد.گرید پوستی بر اساس معیارهایRTOG وعلائم بیماران به صورت نبود، خفیف، متوسط و شدید با توجه به شکایت بیمار ارزیابی گردید.
نتایج: در گروه عدم شست و شو حداکثر گرید پوستی در طول درمان به صورت ذیل بود: گرید 0=0%،گرید 1=33%، گرید 2=61%، گرید 3=5%، گرید 4=0% برای گروه شست و شو حداکثر گرید پوستی به صورت ذیل بود: گرید0=7/3%،گرید1=64%،گرید 2=24%، گرید 3=5%، گرید 4=8/1% گرید 3=5%، گرید 4=8/1% گرید 3=5%، گرید 4=8/1% پوسته ریزی مرطوب در 8/38% گروه بدون شست و شو و9/25% گروه شست و شو وجود داشت. گرید پوستی در گروه شست و شو بطور معنیدار کاهش پیدا کرد(001/0P =) میزان خارش، سوزش، درد پوست در گروه شست و شو کمتر از گروه عدم شست و شو بود که از نظر آماری نیز معنی داربود.( 008/0 P=برای خارش،051/0 P=برای سوزش، 004/0P= برای درد). عدم شست و شو، دوز، رادیوتراپی و وزن با افزایش عوارض پوستی بطور معنی دار همراه بودند.
نتیجه گیری: باتوجه به نتایج آماری بدست آمده شست و شوی پوست با آب و صابون کودک نه تنها موجب افزایش عوارض پوستی نمی شود بلکه باعث کاهش عوارض و علائم بیماران میگردد و پیشنهاد میشود که شست و شوی پوست در طول درمان رادیوتراپی ادامه یابد.
Abstract
Introduction: The effect of washing the irradiated skin during radiation therapy for breast cancer is uncertain.
Objective: The purpose of this study was to evaluate the effect of washing with water and mild soap on the breast cancer patients’ skin.
Materials and Methods: 108 patients under treatment for breast cancer were randomized, prior to receiving chest radiation therapy, into two groups: (1) no wash group during radiation therapy (54 patients) and (2) washing group with water and soap during radiation therapy (54 patients). Acute skin toxicity grade was recorded according to Radiation Therapy Oncology Group (RTOG) for each patient every week during radiation therapy and 1 month after the end of radiation therapy. Symptoms related to skin toxicity (itching, burning, pain) were recorded as none, mild, moderate and severe according to the patient complaint.
Results: In the non- washing group, the following maximum acute toxicity scores were observed: grade 0=0%, grade 1=33%, grade 2=61%, grade 3=5% and grade 4=0%. For the washing group, the scores were: grade 0=3.7%, grade 1=64%, grade 2=24%, grade 3=5%, grade 4=1.8%. Moist desquamation was seen in 38.8% of non-washing and 25.9% of washing group, the median score of itching, burning, pain was lower in washing group and was statistically significant. No washing, dose of radiation and weight were associated with acute skin toxicity that were statistically significant.
Conclusion: Washing the irradiated skin during the course of radiation therapy for breast cancer doesn’t trigger increased skin toxicity on the contrary, it decreases the skin toxicity and should not be avoided.
Anti- Infective Agents, Breast Neoplasms, Radio Therapy, Sapes, Skin Diseases- Complications
بیماریهای پوست- عوارض, پرتودرمانی, سرطان پستان, صابونها, مواد ضد عفونت
27
32
http://journal.gums.ac.ir/browse.php?a_code=A-10-36-504&slc_lang=fa&sid=1
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
A
Rahimi
عباس
رحیمی
Yes
دانشگاه علوم پزشکی تهران
A
Hashemi
آموزگار
هاشمی
No
دانشگاه علوم پزشکی تهران
M
Sajjadi
مرتضی
سجادی
No
دانشگاه علوم پزشکی تهران
fa
بررسی نتایج مصرف آنتیبیوتیک در سپتی سمی گرم منفی کودکان و نوزادان
Survey on Efficacy of Antibiotics in Gram Negative Septicemia in Neonates and Children
چکیده
مقدمه: سپتی سمی بیماری شایع و شدیدی مخصوصاً در گروه کودکان میباشد. بیشترین اطفالی که در بیمارستان بستری میشوند در صورت سپتی سمی، با میکروبهای گرم منفی یا جرمهای بیمارستانی آلوده میشوند.
هدف: این مطالعه با هدف بررسی نتایج مصرف آنتی بیوتیک در سپتی سمی گرم منفی کودکان و نوزادان و انتخاب آنتیبیوتیک مناسب و موثر روی سپتی سمی گرم منفی در جامعه ما انجام شده است.
مواد و روشها:در طی مدت یکسال بیماران بستری در بیمارستان کودکان هفده شهریور از نظر دارا بودن علائم سپتی سمی گرم منفی بررسی شدند و مجموعاً پنجاه مورد همراه با تأیید کشت خون بدست آمد. کشت های خون گرفته شده از نظر رشد باکتریها آزمایش شدند و از روی کلنیتشکیل شده نوع باکتری معلوم گردید. سپس آنتیبیوگرامانجام شد و حساسیتهای آنتی بیوتیکی به صورت In Vitro بدست آمد همچنین در In Vivo نیز تأثیر آنتیبیوتیکهای انتخابی در بهبود بررسی شد.
نتایج: در آنالیز اطلاعات بدست آمده مشخص شد که شایعترین عامل عفونی در بین آنها E.coli بوده است(46%) و کلبسیلا در مرتبه دوم(27%) قرار دارد. اکثر بیماران در گروه سنی نوزادی قرار داشتند(86%) و پس از آن در سنین بالای 5 سال شیوع سپتی سمی گرم منفی بیشتر بوده است(10%). از نظر ریسک فاکتورهای بیماری، کاتترهای وریدی (13%) و نارسی (8%)در نوزادان و عفونت ادراری (5/11%) در سنین دیگر شایعتر بودهاند.
نتیجهگیری: از نظر حساسیت آنتیبیوتیکی بیشترین حساسیت نسبت به آمیکاسین وجود داشته و فقط موارد معدودی از مقاومت نسبت به آن مشاهده گردید. به طوری که حساسیت E.Coli و آنتروباکتر به آمیکاسین 60% و حساسیت کلبسیلا و سودومونا حدود 100% میباشد. نسل سوم سفالوسپورینها نیز در هفتاد درصد موارد تأثیر خوبی روی این عوامل عفونی دارا بودند .علی رغم حساسیت آزمایشگاه کمتر نسبت به نسل سوم، درمان اغلب با این آنتیبیوتیک انجام گردید و پاسخ بالینی خوبی نیز مشاهده شد.
Abstract
Introduction: Septicemia is a common and serious disease in pediatric group. The majority of children who are hospitalized and get septicemic, their infections are due to gram negative pathogens.
Objective: This study aimed to examine the results of antibiotics consumption in gram negative septicemia among neonates and children and to choose the appropriate and effective antibiotics for treatment of gram negative septicemia in our community.
Materials and Methods: Inpatients in Hefdah- Shahriver Children Hospital were examined for symptoms of gram negative septicemia for a one- year period, and a total of 50 cases with positive blood culture. Blood cultures obtained were tested in terms of bacterial growth and the type of bacteria was found on basis of colonization. Then antibiogram was taken and antibiotics sensitivities were determined by in vitro. Also, the effect of elective antibiotics for improvement was investigated in vivo.
Results: In data analysis, it was found that the most common infective pathogen was E.coli (46%) and Klebsilla (27%) was in the second place. The majority of patients were in the age group of neonates (86%). After that, in ages above 5 years, prevalence rate of gram negative septicemia was greater (10%). In view point of risk factors of the disease, IV catheter (13%), prematurity in neonates (8%) and urinary infection in other ages were more common. In terms of antibiotics sensitivity, the highest susceptibility was seen in Amikacine and only few cases of resistance to it were observed so that E.coli and anterobacter susceptibility to Amikacine was 6% and that of Klebsilla and Psodomona was about 100% .
Conclusion: Third generation of Cephalosporines were effective for these pathogens in 76% of cases. In spite of lower laboratory susceptibility to the third generation of antibiotics, treatments were often carried out by those antibiotics and good clinical responses were observed.
Antibiotics, Infant, Newborn, Septicemia
آنتیبیوتیکها, سپتیسمی, نوزاد
32
44
http://journal.gums.ac.ir/browse.php?a_code=A-10-36-506&slc_lang=fa&sid=1
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
SH
Mojtabaei
سید حسن
مجتبایی
Yes
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
E
Noorsalehi
اسماعیل
نورصالحی
No
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
fa
جدا سازی هلیکوباکتر پیلوری به روش PCRاز آفت های دهانی بیماران مبتلا به آفت های راجعه دهانی در سال 1381 در شهر رشت
Isolation of Helicobacterpylori with PCR Method from Oral Aphthous of Patients with Recurrent Aphthous Stomatitis in Rasht in 2002
چکیده
مقدمه: آفتهای راجعه دهانی Recurrent Aphthous Stomatitis(RAS) اختلالی است که به صورت زخم هایی محدود به مخاط دهان مشخص می شود. بـه دلیل شباهت های بافت شناسی که بین زخم پپتیک (Peptic ulcer) و آفت های راجعه دهانی مشاهده شده و چون ضایعات آفت های دهانی اغلب به درمان با آنتی بیوتیکهای وسیع الطیف مثل تتراسایکلین پاسخ می دهند ، و نقش هلیکوباکترپیلوری که در زخم پپتیک مشخص گردیده، پیشنهاد شده که این باکتری ممکن است در توسعه زخم های آفتی راجعه دهان دخالت داشته باشد. با وجود این، فقط مدارک محدودی در مورد کلونیزه شدن یا نقش احتمالی هلیکوباکترپیلوری در زخم های آفتی دهان وجود دارد.
هدف: در این مطالعه خواسته شده است تا با انجام آزمایش PCR (Polymerase Chain Reaction) بر روی نمونه های برش زده زخم های آفتی به دنبال حضور احتمالی هلیکوباکترپیلوری در این زخم ها باشیم.
مواد و روش ها: دراین مطالعه از آفت های دهانی بیماران مبتلا به RAS ، به وسیله برسهای دندانی نمونه برداری شد، و به منظور تعیین هلیکوباکترپیلوری از نمونه ها، آزمایش PCR، که یک روش بسیار دقیق و حساس برای جدا سازی هلیکوباکترپیلوری در نمونه های زخم آفت های راجعه دهان و نمونه هایی از مکانهای دیگر دهان است، انجام گرفت. در کلیه این بیماران همچنین تست سرولوژی به روش ELISA برای تعیین میزان آنتی بادی IgG ضد هلیکوباکترپیلوری نیز به عمل آمد. بر روی تمام بیماران هر دو آزمایش PCR و ELISA انجام گرفت. بیماران مورد نظر، دارای آفت های راجعه دهانی فعالی بودند که از خرداد ماه سال 81 تا خرداد ماه سال82 به آزمایشگاه مراجعه می نمودند.
نتایج: 50 مورد ازبیماران مبتلا به RAS مورد مطالعه قرار گرفتند که محدوده سنی18 تا60 سال داشتند و میانگین سنی آنان 30/11± 38/32 سال بود، تعداد 26 نفر (52 درصد) از نظر تست ELISA مثبت شدند و از یک بیمار (2درصد) ، با انجام آزمایش PCR ، DNA هلیکوباکترپیلوری به دست آمد.
نتیجه گیری: طبق نتایج بدست آمده از این مطالعه، DNA هلیکوباکترپیلوری در زخم های آفتی این بیماران ،حتی در آنهایی که آنتی بادی(IgG) ضدهلیکو باکترپیلوری آنهادرمطالعه مثبت گزارش شده دیده نمیشود و این احتمال وجود داردکه این باکتری هیچ دخالتی در آفت های راجعه دهانی بیماران نداشته باشد.
Abstract
Introduction: Recurrent aphthous stomatitis (RAS) is a disorder, which is characterized by ulcers restricted to oral mucousa. Regarding the inspection of histological similarities between peptic ulcers and recurrent oral aphthous and the response of RAS to the broad-spectrum antibiotic treatment such as tetracycline and the identified role of H.pylori in peptic ulcers, the possibility of bacterial involvement in the progression of oral aphtous ulcers has been suggested. Hence, there are limited evidence available for colonization of H. pylori and its probable role in induction of oral aphthouse ulcers.
Objective: We aimed to distinguish the probable presence of H.pylori in brushed sample of oral aphthous ulcers by PCR method.
Materials and Methods: In this study, we sampled the oral aphtous ulcers with the toothbrush in patients with RAS. PCR which is a very precise and sensitive technique for isolation of H. pylori in ulcer samples of recurrent aphthous stomatitis and in samples from other parts of the oral cavity. Serologic tests such as ELISA were also done in all patients for determination of IgG antibody. Both PCR and ELISA were done in all patients. Evaluated patients were people presenting to the laboratory with the diagnosis of RAS, from the beginning of 2001 till the end of 2002.
Results: Study patients were between 18 to 60 years old and the average age among them was 32/38 11/30.
26 patients (52%) had positive ELISA test and we obtained H.pylori DNA in one patient (2%) in a total of 50 evaluated patients.
Conclusion: According to the results of this study, H. Pylori DNA can’t be found in aphthous ulcers of these patients, even in those with positive anti H. Pylori, anti body (IgG) results. And it is probable that these bacteria aren’t involved in oral recurrent aphthous ulcers.
Helicobacter Pylori, Mouth Diseases, Peptic Ulcer, Polymerase Chain Reaction
بیماریهای دهان, زخم پپتیک, واکنش زنجیره های پلیمرازی, هلیکوباکترپیلوری
33
38
http://journal.gums.ac.ir/browse.php?a_code=A-10-36-505&slc_lang=fa&sid=1
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
F
Mansoor Ghanai
فریبرز
منصور قناعی
Yes
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
M
Asmar
مهدی
آسمار
No
انیستیتو پاستور ایران
N
Mozafari
نور
امیر مظفری
No
دانشگاه علوم پزشکی ایران
A
Afrah
عباس
افراه
No
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
S
Geranmayeh
سیامک
گرانمایه
No
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
AH
Bagherzadeh
امیر حسین
باقرزاده
No
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
SH
Ekbatani nejad
شبنم
شبنم اکباتانی نژاد
No
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
fa
ژل آلوئه ورا (صبر زرد)، جایگزینی مؤثرو ارزان، برای درمان زخمهای مزمن بستر
Aloe Vera Gel as an Effective and Cheap Option for Treatment in Chronic Bed Sores
چکیده
مقدمه: زخمهای مزمن یکی از پر هزینه ترین مسائل حل نشده سلامتی هستند.درمانهای معمول شامل تمیز کردن زخم و درمان انتی بیوتیکی و گاهی اوقات دبریدمان جراحی و گرافت پوستی است که در مواردی مثل زخم دیابتی و زخم بستر سریعترین و موثرترین روش است.
هدف: هدف این مطالعه بررسی ژل الوئه ورا بر سرعت زمان بهبودی زخم و نیز کاهش مدت زمان بهبودی زخم است . سوابق این گونه مطالعات در ایران بسیار کم است یا شاید اصلا وجود ندارد، لذا به این مطالعه دست زدیم.
مواد و روش ها: تعداد19 نفر از کسانی که قبلا تحت درمانهای رایج قرار گرفته بودند ولی پاسخ درمانی مناسبی نداشتند، از بین مراجعان به کلینیک های مختلف یا بیماران بستری در بیمارستان ، به روش آسان انتخاب شدند.این افراد باید حداقل یک ماه از زمان دریافت درمانهای رایج بر علیه زخم ، شامل شستشو ،آنتی بیوتیک و نیز در صورت لزوم دبریدمان جراحی، را پشت سر گذاشته باشند.سپس به درمان روزانه 2 تا 3 بار ژل الوئه ورا ، به فرم موضعی بر روی نمونه زخم های متفاوت مزمن شده پرداختیم.با توجه به استاندارد زمانی مورد نظر برای بهبود هر زخم، مدت حداکثر 3 ماه برای زخمهای نارسائی عروقی و زخم بستر ویک ماه برای زخمهای سوختگی ودیگر انواع زخمها ، زمان در نظر گرفتیم . سپس اطلاعات مربوط به بیماران با مشاهده وتکمیل پرسشنامه ،جمع اوری شد.نوع مطالعه ،آینده نگر ونیمه تجربی و از نوع clinical trial است.
چون تمام موارد قبلا درمان رایج را گرفته بودند، موارد مطالعه ما ، به عنوان شاهد خود نیز می توانستند باشند.و به این مطالعه قبل و بعد پرداختیم.
حداکثر زمان لازم برای بهبودی مربوط به زخم بستر با زمان حداکثر90 روز و متوسط زمانی 1/58 روز بود و کمترین زمان لازم برای بهبودی مربوط به زخمهای جراحی با زمان حداقل 3 روز و متوسط زمانی 11 روزبود.ودرکل متوسط زمانی مورد نیاز برای پاسخ کامل به درمان(شامل از بین رفتن پوست)25/31 روز بود.
نتایج: متوسط سنی شرکت کنندگان در مطالعه 48 سال بود.در بررسی فراوانی، نوع بهبود نهائی زخم با درمان سر پائی وبستری ،سن ،جنس،وجود یا عدم وجود بیماری زمینه ای،عمق و سطح زخم،تفاوت آماری معنی داری مشاهده نشد.در مورد ملاکهای بهبودی ، یعنی زمان لازم برای کاهش قرمزی، تورم، ترشح و زمان برای بسته شدن کامل زخم معنی دار بود. (P value=0)
نتیجه گیری: در کل چنین نتیجه گیری می شود که،ژل گیاه الوئه ورا ، در کیفیت وسرعت بهبودزخم،نسبت به درمان رایج بسیار موثر تر و کم هزینه تر است.
Abstract
Introduction: Nowadays, chronic ulcers are one of the most expensive issues of health problems. Conventional treatments include, anti-biotic therapy, anti septic drugs and sometimes surgical debridment and in some cases skin graft, which in cases like diabetics or bed sores are the most effective and best methods.
Objective: The main aim of this study was to evaluate Aloe Vera gel (AVG) effect on the quality and duration of the ulcer healing process. Because no studies had been done in this field in Iran, we decided to do it.
Materials and Methods: This study included 19 patients who had undergone common treatments therapy for at least one month but without any appropriate response. We applied AVG topically 2-3 times daily on the various kinds of ulcers. We considered a golden time for healing such as three months for blood vascular insufficiency ulcers and bed sore, and one month for burn ulcers and others. This was a prospective study and because each patient was the control of his own-self, so it was a pre- post after study, too.
Results: Healing of ulcers was happened in 16(84.2%) cases and was failed in 3(15.8%) cases which was mainly due to non-compliance. Overall mean times for healing of ulcer was 31.25 days. The healing measures included the mean time for reduction of redness, swelling, secretion of ulcer and time for closure of ulcer. Maximum time for healing of ulcer was 90 days for bed sores and mean time for bed sores was 58.1 days. Minimum time for healing of ulcer was related to surgical ulcers (minimum 3 days) and mean time was 11 days. Statistical difference was significant (P Value =0).
Conclusion: Like previous studies, AVG was effective on the quality and rate of healing process of the ulcers. Besides, compared to common treatment. It is much more effective and inexpensive.
Aloe, Plant- Medicinal, Wounds and Injuries
الوئه, زخم ها و آسیب ها , گیاهان شفابخش
45
51
http://journal.gums.ac.ir/browse.php?a_code=A-10-36-507&slc_lang=fa&sid=1
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
M
Avijgan
مجید
آویژگان
Yes
دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد
fa
تأثیر تزریق وریدی محلولهای حاوی گلوکز در هنگام زایمان بر وضعیت اسید-باز نوزادان
Survey on Intravenous Fluid of Intrapartum Maternal Glucose in Acid Base of Newborns
چکیده
مقدمه: اختلات اسید- باز از مشکلات مهم ولی قابل پیشگیری نوزادان محسوب می شود.
هدف: این مطالعه برای بررسی اثر مصرف داخل وریدی گلوکز 5% در حین زایمان بر وضعیت اسید- باز شریانی نوزادان متولد شده به طور نرمال انجام شده است.
مواد و روش ها: این تحقیق یک مطالعه آیندهنگر شاهد- موردی است. برای این کار از بین خانمهای مراجعه کننده به بیمارستانهای وابسته به دانشگاه علوم پزشکی شیراز جهت زایمان طبیعی، 200 نفر با دامنه سنی 39-18 سال و دیلاتاسیون سرویکال بیش از 4 سانتیمتر و پرزانتاسیون سر و بدون هیچ مشکل طبی یا زایمانی انتخاب شدند.
در 100 نفر آنها محلول رینگر ساده (گروه کنترل) و در 100 نفر رینگر به علاوه گلوکز 5% داخل وریدی در حین زایمان داده شد. گازهای خونی نوزادان متولد شده در دو گروه مقایسه شد.
نتایج: PH در گروه مورد (03/029/7) تفاوت معنی داری را با گروه شاهد(04/0 22/7) نشان داد(05/0P<). PaCO2 در گروه مورد بطور معنیداری کمتر و Hco3 بطور معنی داری بیش از گروه کنترل بود (05/0< P) ولی سطح سرمی قندو امتیاز آپگار دو گروه تفاوت معنی داری نشان ندادند.
نتیجه گیری: بنابراین، تجویز مایعات داخل وریدی حاوی گلوکز در حین زایمان می تواند خطر اسیدمی و هیپرکربی را در نوزادان کاهش دهد.
Abstract
Introduction: Acid base disorders are considered as important but preventable problems in newborns. Objective: Our purpose was to compare the effect of intrapartum 5% glucose in the intravenous fluid on umbilical cord acid-base and glucose status after spontaneous vaginal delivery.
Materials and Methods: This research is a control- case and a prospective randomized trial. To conduct this study, 200 pregnant women presenting to obstetrics & Gynecology wards of hospitals affiliated to Shiraz University of Medical Sciences were selected. These parturients were at age range of 18-39, healthy, with cervical dilatation ≥ 4cm(active phase) and vertex presentation with normal fetal heart rate. 100 women received ringer lactate solution and 100 women ringer’s lactate solution containing 5% glucose as maintenance Iv fluid during labor. Blood gases of neonates were compared in both groups.
Results: There was a significant difference in cord PH in R/L +5% glucoses as a maintenance Iv fluid between 100 parturients of case group (7.29± 0.03) and in R1L solution in 100 parturients of control group (7.22± 0.04 (p=0.00) and pco2 in R/L+5% glucose was lower than R1L group (48.7 mm Hg± 6.1 versus 57.7 mmHg±2.3 (p=0.00) and HCO3 in R/L+5% glucose was higher than R/L group (24.8 meq/L± 1.8 versus 20.9 meq/L±2.07 (p=0.00) and base excess in first group – 4.8±0.7 meq/L versus- 5.7±1 meq/L e p=0.00). There were no statistical differences between two groups according to cord arterial glucose and neonatal glucose level and Apgar scores.
Conclusion: Intrapartum intravenous fluid consisting of lactate Ringer’s solution containing 5% glucose reduces umbilical cord acidemia and hypercarbia and base excess but increased HCO3 and no change in cord level of glucose was observed. Lactated Ringer’s solution containing 5% glucose maybe a preferable solution than solution without glucose as an intravenous fluid during labor.
Blood Gas Analysis, Glucose, Infant- Newborn, Infusion- Parenteral, Labor, Umblical
بند ناف, تجزیه گازهای خون, تزریق وریدی, زایمان, گلوکز, نوزاد
52
57
http://journal.gums.ac.ir/browse.php?a_code=A-10-36-508&slc_lang=fa&sid=1
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
M
Yazdani
مریم
یزدانی
Yes
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
N
Pishwa
نرجس
پیشوا
No
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
S
Shakeri
سعید
شاکری
No
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
fa
آیا برداشتن پیوند استخوان از بین دو کورتکس داخلی و خارجی ایلیاک اثری روی میزان درد و خونریزی موضعی محل برداشتن پیوند دارد؟
Does Intercortical Bone Graft Obtaining from Iliac Crest Have Any Effect on Pain and Hematoma at Donor Site?
چکیده
مقدمه: پیوند استخوان یکی از شایعترین اعمال جراحی ارتوپدی، و شایعترین محل برداشتن پیوند استخوان کرت ایلیاک است.
هدف: این مطالعه با هدف ارزیابی یک روش برداشتن پیوند استخوان از مابین کورتکسخارجی و داخلی ایلیاک و بررسی اثر این روش برداشت روی میزان درد و هماتوم در محل برداشتن پیوند، انجام شده است. روش فوق با روش معمول که طی آن پیوند استخوان از کورتکس خارجی ایلیاک و استخوان اسفنجی همراه آن برداشته میشود، مقایسه شده است.
مواد وروشها:در یک مطالعه آیندهنگر(همگروهی) 60 بیماربه طور اتفاقی در دو گروه الف و ب تقسیم شدند، در گروه الف پیوند استخوان از کورتکس خارجی ایلیاک همراه با استخوان اسفنجی برداشته شد و در گروه ب پیوند از مابین دو کورتکس داخلی و خارجی ایلیاک برداشته شد. 48 بیمار برای مدت دوسال پیگیری شدند ](گروه الف 25 بیمار (83%) و گروه ب 23 بیمار (77%)[.
نتایج: دو سال پساز عمل جراحی اختلاف معنی داری بین دو گروه الف(20%) و گروه ب (17%) از لحاظ میزان درد محل برداشتن پیوند وجود نداشت(02/0P<)و نیز در مورد هماتوم موضعی بعد از عمل جراحی اختلاف عمده و معنی داری مشاهده نشد. وزن متوسط پیوند برداشته شد. در گروه الف 36 گرم ودر گروه ب 7/25 گرم بود. زمان متوسط عمل جراحی در گروه الف 14 دقیقه و در گروه ب 3/20 دقیقه بود.
نتیجهگیری: روش برداشتن پیوند استخوان از بین دو کورتکس داخلی و خارجی ایلیاک در کاهش درد و هماتوم موضعی محل برداشتن پیوند تأثیر چندانی ندارد اما باعث طولانیتر شدن عمل جراحی شده و مقدار پیوند برداشته شده در این روش کمتر از روش معمول خواهد بود.
Abstract
Introduction: Bone graft is one of the most common orthopedic operations. The most common donor site is iliac crest. Pain and hematoma of donor site has been reported in some patients.
Objective: This research was carried out to evaluate a bone grafting procedure (intercortical) and its effect upon the rate of hematoma and pain in donor site in comparison with the usual method (the graft is obtained from outer iliac table with cancellous bone).
Materials and Methods: In a prospective (cohort) study, 60 patients were randomly divided into two groups (A, B). In group A, the bone graft has been obtained from outer iliac table with cancellous bone, and in group B, the graft has been obtained from intercortical bone with preservation of outer and inner table. 48 patients were followed up for two years. (Group A 25 (%83) and group B 23(%77).
Results: Two years after operation there was no significant difference between group A (20%)and group B (17%) for donor site pain (P>0.02). For hematoma after operation, the results were the same. The mean weight of graft in group A was 36gr and in group B 25.7 gr. The average duration of operation in group B was 20.3minutes and 14 minutes in group A(P<0.05)
Conclusion: The intercortical graft obtaining from iliac crest has no significant effect upon decreasing pain and hematoma in donor site, but it makes the operation longer and weight of graft is less than usual method.
Bone Transplantation, Cortic, Hemorrhage, Pain
پیوند استخوان, خونریزی, درد, کورتکس
58
61
http://journal.gums.ac.ir/browse.php?a_code=A-10-36-509&slc_lang=fa&sid=1
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
K
Asadi
کامران
اسدی
Yes
دانشگاه علوم پزشکی گیلان
fa
بررسی تأثیر برخی عوامل محیطی بر مصرف سیگار توسط نوجوانان و اثرات سیگار بر عوامل خطرساز اصلی بیماریهای قلبی عروقی در نوجوانان: برنامه قلب سالم اصفهان پروژه ارتقاء سلامت قلب از دوران کودکی
Effects of Some Environmental Factors on Smoking and the Consequences of Smoking on Major Cardiovascular Disease (CVD) Risk Factors in Adolescent: Isfahan Healthy Heart Program- Heart Health Promotion from Childhood
چکیده
مقدمه: شیوع مصرف سیگار در نوجوانان رو به افزایش و سن شروع آن رو به کاهش میباشد.
هدف: مطالعه حاضر برای بررسی تاثیر عوامل محیطی بر مصرف سیگار و عوارض این عادت نامطلوب بر عوامل خطرساز اصلی بیماریهای قلبی عروقی در نوجوانان اجرا شده است.
مواد و روشها: در یک مطالعه مقطعی رو به جلو در نواحی شهری و روستایی شهرستانهای اصفهان، نجفآباد و اراک، به طور محرمانه و بدون ذکر نام،1950 پرسشنامه دانشآموزی و به همین تعداد پرسشنامه والدین و 468 پرسشنامه از مسئوولان مدارس گردآوری و بررسی شد.
نمونهگیری به صورت تصادفی چند مرحلهای و در سطح مدارس راهنمایی و دبیرستان بود. معاینه فیزیکی و خونگیری از دانشآموزان در مدرسه، توسط پرستاران همکار طرح انجام شد.
نتایج: از بین نوجوانان تکمیل کننده پرسشنامه، 4 درصد دختران، 9/12 درصد پسران و در مجموع 7/8 درصد از کل دانشآموزان ذکر کرده بودند که روزانه دست کم یک نخ سیگار میکشند. میانگین ( انحراف معیار) سن این دانشآموزان در دختران 7/1 6/14 سال و در پسران 69/1 8/14 سال بود (5/0 =P). فراوانی مصرف سیگار با تفاوت معنیداری در پسران بیش از دختران بود (001/0< P، 77/4-33/2=CI95% و 34/3= OR).
میانگین کلسترول تام و LDL-C در نوجوانان سیگاری بالاتر و HDL-C ایشان پائینتر از سایر نوجوانان بود (05/0 < P). میانگین فشارخون سیستولیک (5/14 7/110)، دیاستولیک (35/11 6/67 میلیمترجیوه) و شاخص توده بدنی (84/3 34/20) در نوجوانان سیگاری بیش از سایرین بود (به ترتیب3 /14 9/104، 8/10 2/63 و 66/3 55/19، 05/0 < P).
میانگین تعداد دفعات مصرف میوه و سبزیجات در نوجوانان سیگاری کمتر و مصرف میانوعدههای غذایی چرب و شور در ایشان بیش از سایرین بود. فقط 6/5 درصد دانشآموزان متذکر بودند که تاکنون از طریق مسئولین مدارس در رابطه با عوارض سیگار آگاهی پیدا کردهاند. بیشتر دانشآموزان مهمترین منبع آگاهی خود در مورد این عوارض را برنامههای علمی تلویزیونی ذکر نموده بودند.
نسبت شانس(OR) مصرف سیگار در دانشآموزان دارای والدین سیگاری 1: 56/1(01/0< P،07/2-1/1=CI95%) و در دانشآموزان با والدین مخالف با ورزش فرزندان در خارج از ساعات مدرسه 68/1 برابر دانشآموزان دارای والدین موافق با این مورد بود (001/0< P، 32/2-22/1=CI95%). سطح تحصیلات پدران دانشآموزان سیگاری با تفاوت معنیداری کمتر از پدران سایر دانشآموزان بود.
براساس آزمون تحلیل تفکیکی عوامل مختلف، جنس، سن و تعداد افراد سیگاری در خانواده تاثیر معنیداری در گرایش نوجوانان به سیگار داشتند.
نتیجهگیری: با توجه به آسیبپذیر بودن نوجوانان نسبت به شروع مصرف سیگار و تأثیر خانواده در این مورد و همچنین اطلاعرسانی ناکافی در مورد مضرات استعمال سیگار در مدارس و با در نظر گرفتن بالاتر بودن عوامل خطرساز اصلی بیماریهای غیرواگیر در نوجوانان سیگاری نسبت به گروه غیرسیگاری، پیشنهاد میشود اقدامات جامعهنگر از طریق خانوادهها، مدارس و رسانههای گروهی جهت افزایش آگاهی و ارتقاء عملکرد نوجوانان در مقابله با شروع مصرف سیگار انجام شود.
Abstract
Introduction: Despite the health policies, the prevalence of smoking has been increasing among adolescents and the age of its beginning has been decreasing.
Objective: This study was performed in order to consider the effects of environmental factors on smoking and its hazards on the health of adolescents in order to plan community-based interventions against it.
Materials and Methods: In a longitudinal cross-sectional study performed in urban and rural areas of Isfahan, Najaf-Abad and Arak, 1950 questionnaires of students and the same number for parents and 468 questionnaires of school staff have been completed. Questionnaires about smoking were completed secretly and without name. Students have been selected by random multi-stage sampling from middle- and high schools.
Physical examination and blood sampling was performed by expert nurses in schools.
Results: Among students, 4% of girls, 12.9% of boys and 8.7% of all studied subjects reported to smoke at least one cigarette per day. The mean age of smoking was 14.61.7 years in girls and 14.8 1.69 years in boys (P=0.5). The prevalence of smoking in boys was significantly higher than that in girls (OR = 3.34, %95 CI=2.33-4.77, P<0.001).
The mean value of total and LDL cholesterol was significantly higher in smokers and their HDL-C was lower than non-smokers (P < 0.05).
The mean systolic and diastolic blood pressure and body mass index was significantly higher in smokers than non-smokers (110.714.5, 67.611.35 mmHg, 20.343.84 vs. 104.914.3, 63.210.8 mmHg, 19.553.66, respectively, P<0.05).
The mean consumption frequency was lower for fruits and vegetables and higher for fat/salty snacks in smokers than non-smokers.
Only 5.6% of students mentioned that they became aware of smoking hazards from school staff and most of the students considered scientific TV programmes as the most important source for their knowledge about these hazards.
The Odds Ratio of smoking was 1.56 (95% CI, 1.1-2.07, P=0.01) for those with smoker parents and 1.68 (95% CI, 1.22-2.32, P=0.001) with parents opposed to regular extracurricular exercise of their children.
The father’s education level of smokers was significantly lower than non-smokers (P<0.05).
Logistic regression analysis showed significant effect of sex, age and number of smokers in family on adolescent smoking.
Conclusion: Considering the susceptibility of adolescents to begin smoking, the role of families in this regard and inadequate information given in schools about the smoking hazards and also considering the higher prevalence of major CVD risk factors in smoker adolescents compared to non- smoker ones, it is suggested to implement community-based interventions through families, schools and mass media in order to increase the knowledge and to improve the practice of adolescents against smoking.
Smoking, Adolescents, Environmental Factors, Cardiovascular Disease Lifestyle
استعمال دخانیات, بیماریهای قلب و عروق, شیوه زندگی, نوجوانی
62
75
http://journal.gums.ac.ir/browse.php?a_code=A-10-36-510&slc_lang=fa&sid=1
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
R
Kelishadi
رویا
کلیشادی
Yes
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
M
Hashemi poor
مهین
هاشمی پور
No
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
N
Sarraf zadegan
نضال
صراف زادگان
No
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
GH H
Sadri
غلامحیسن
صدری
No
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
N
Bashar doost
نصرا...
بشردوست
No
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
H
Alikhasi
حسن
علیخاصی
No
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
R
Ansari
رضوان
انصاری
No
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
H
Asgari
صدیقه
عسگری
No
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
R
Pashmi
رضوان
پشمی
No
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
S
Rafiee Tabatabaiee
صدیقه
رفیعی طباطبائی
No
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
fa
غربالگری نوزادان برای شناسایی کم کاری مادرزادی تیروئید در رشت
Neonatal Screening for Congenital Hypothyroidism (CH) in Rasht
چکیده
مقدمه: تشخیص و درمان به موقع هیپوتیروئیدی مادرزادی قبل از 6 هفتگی و ترجیحاً در زمان تولد باعث جلوگیری از ضایعات مغزی می گردد. غربالگری نوزادان از نظر کم کاری تیروئید در کشورهای پیشرفته جهان به طور روتین انجام می شود. وقوع کم کاری مادرزادی تیروئید به طور متوسط 4000/1 نوزاد می باشد. در نواحی با کمبود ید این شیوع بالاتر است، همچنین افزایش زودگذر TSH در این نواحی بیشتر دیده میشود.
هدف: جهت بررسی ضعف عملکرد تیروئید نوزادان متولد شده در بیمارستان الزهرای رشت پس از برطرف شدن کمبود ید در این استان این مطالعه صورت گرفت.
مواد و روش ها: کلیه نوزادان متولد شده در عرض یک سال، که بالغ بر 3000 نفر میشد، مورد آزمایش قرار گرفتند. میزان TSH سرم خون بندناف نوزادان بلافاصله بعد از تولد به روش IRMA مورد آزمایش قرار گرفت. mU/L 20TSH غیرطبیعی تلقی گردید و 2 تا 4 هفته بعد آزمایش TSH و T4 روی نوزادانی که فراخوان شده بودند، انجام گردید. نوزادانی که میزان T4 و TSH سرم آنها به ترتیب g/dL 5/6< و mU/L 10> و یا TSH آنها به تنهائی mU/L 30 > بود، هیپوتیروئید تلقی شدند. نوزادان هیپوتیروئید از نظر ناهنجاری های کلیوی و قلبی مورد سونوگرافی و اکوکاردیوگرافی قرار گرفتند.
نتایج: 62 نوزاد mU/L 20TSH داشتند. میانگین TSH خون بندناف، mU/L 5/32 و محدوده آن mU/L 123 –20 بود. در فراخوان، تنها 2 نوزاد (1 دختر و 1 پسر) TSH بالا (mU/L 10>) داشتند و هیپوتیروئید تلقی شدند. هیچکدام از این نوزادان علائم بالینی از کم کاری تیروئید ، گواتر و ناهنجاریهای مادرزادی نداشتند.
نتیجه گیری: با توجه به میزان بالای کم کاری مادرزادی تیروئید و درصد بالای افزایش زودگذر TSH (57 نفر،9/1%)، نظارت بر تولید و مصرف نمکهای ید دار از طریق پایشهای دورهای جمعیت از نظر کمبود ید و غربالگری نوزادان از نظر کم کاری تیروئید قویاً توصیه میگردد.
ِAbstract
Introduction: Early diagnosis and treatment of congenital hypothyroidism before 6 weeks of birth and preferably at birth, prevents brain damage. Neonatal screening for CH is carried out routinely in developed countries. Overall, the incidence of CH is 1.4000 infants in average. The incidence is higher in iodine deficient areas also more transient TSH elevation is observed in these districts.
Objective: This study was conducted to clarify thyroid dysfunction in the neonates born in Rasht Alzahra Hospital, after elimination of Iodine deficiency in the province.
Materials and Methods: All the newborns, up to 3000 neonates, born in one year were included in the study. TSH was measured in cord blood serum immediately after birth by IRMA method. TSH 20 mU/L was considered abnormal. Venous sampling for TSH & T4 was done on recalled patients. Neonates with T4 and TSH measurements 10 mU/L respectively or TSH> 30 mU/L alone were considered hypothyroid. Hypothyroid neonates were evaluated for renal and cardiac anomalies by sonography and echocardiography.
Results: 62 neonates had TSH20 mU/L. The mean of cord blood TSH was 32.5 mU/L, with a range of 20-123 mU/L. in recall, only 2 cases (one girl, one boy) had elevated TSH (TSH>10mu/L) and were considered hypothyroid. None of them had clinical findings of hypothyroidism, goiter and congenital anomalies.
Conclusion: With respect to the high incidence of CH and transient TSH elevation (57 cases, 1.9%), supervision on production and consumption of iodide salts via periodic screening of population for iodine deficiency and neonatal screening for CH is strongly suggested.
Cretinism, Hypothyroidism, Infant- Newborn
کرتینیسم, کم کاری تیروئید, نوزاد
76
80
http://journal.gums.ac.ir/browse.php?a_code=A-10-36-511&slc_lang=fa&sid=1
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
2014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/82014/07/8
1393/4/17
S
Kalantari
سعید
کلانتری
Yes
دانشگاه علوم پزشکی گیلان